

ابن عباس می گوید :
از زمان حضرت آدم تا زمان حضرت عیسی (ع) جنیان به آسمان می رفتند و اخبار آسمان را از فرشتگان می
دزدیدند و با خود می آوردند یعنی به آسمان فرشتگان راه پیدا می کردند و حرف های فرشتگان را می شنیدند
آنگاه می آوردند پایین و آن اخبار را گاهی با پول و گاهی بدون پول در اختیار مردم می گذاشتند و چون معمولا
این اخبار خبر از آینده و درست هم در می آمد مردم شیفته ی کاهنان می شدند و احیانا کاهنان از خودشان
هم چیزهایی به آن اخبار می افزودند که در نتیجه آنچه گفته ی فرشتگان بود صحیح در می آمد و آنچه جنیان یا
کاهنان از خود اضافه کرده بودند دروغ .


صوفیه می گویند: جنیان اجسادی تجسد یافته و قوی در جسم هایی لطیف هستند که دو عنصر آتش و هوا
(باد) در آنان بیشتر است بر خلاف انسانها که دو عنصر آب و خاک در آنان غالب است.جنیان نسبت به انسانها
تندخو تر و آتشین مزاج ترند و طبع سرکشی و طغیان بیشتری دارند. چرا؟ زیرا در جنیان غلبه با دو عنصر آتش و
هواست و هر موجود زنده یی از مخلوقات خداوند که در آن عنصر هوا (باد) و به ویژه آتش بیشتر باشد دارای
بعضی از صفات خاص خواهند بود که برخی از آن صفات عبارتند از: تند خویی , تندمزاجی , زود عصبانی شدن ,
طبع سرکشی داشتن و غرور و بلند همتی و داشتن اراده و قدرت زیاد.
جنیان به خاطر نظافت جسمی و قدرت روحی می توانند به شکل های مختلف در آیند و به محض اینکه موجودی
را به تصور ذهنی خود در آورند به همان صورت شکل می گیرند.


در کتاب آکام المرجان فی احکام الجان که از تالیف قاضی بدرالدین حنفی است چنین آمده : وتی که حضرت
رسول (ص) ابوهریره را حافظ زکاتی قرار داده بود ابوهریره گفت : در شبی دیدم که آن اموال زکات پراکنده می
شوند و آنها از زمره ی غذاها بود و هنگامی که برخاسته و نگاه کردم متوجه شدم که شخصی در حال انجام
این کار است او را نگاه کردم متوجه شدم که وی جن است! به او گفتم : فردا تو را نزد پیغمبر خواهم برد او
گفت آیا تو را چیزی بیاموزم که اگر آنها را بخوانی پیش از خواب از جانب خداوند تو را تا صبح حافظی مامور
حفظت شود؟ گفتم : آری جن گفت: آیه الکرسی را بخوان. ابوهریره گوید : لذا او را آزاد کردم و هنگام صبح که
نزد حضرت رسول (ص) آمدم حضرت پیش تر از آن که من چیزی بگویم فرمود : اسیر دیشب تو چه شد ؟ من
کیفیت ماوقع را به عرض حضرت رساندم و سپس حضرت فرمود : راست گفته گر چه خودش بسیار دروغگو
است.


عصر خلافت حضرت علی (ع) بود آن حضرت در مسجد کوفه بالای منبر سخن می گفت و جمعیت بسیاری پای
منبر او سخنانش را گوش می کردند ناگهان دیده شد اژدهایی از طرف یکی از درهای مسجد وارد شد مردم جلو
رفتند و خواستند او را بکشند. امیر مومنان (ع) شخص را به سوی آنها فرستاد که به آنها بگوید دست نگه دارند و
او را نکشند آن اژدها سینه کشان حرکت کرد تا پای منبر آمد و برخاست و روی دمش ایستاد و به امیر مومنان
سلام کرد.حضرت اشاره کرد : بنشین تا خطبه تمام گردد. پس از پایان خطبه علی (ع) به آن اژدها توجه کرد و
فرمود : تو کیستی؟ او گفت : من عمرو بن عثمان هستم پدرم نماینده ی شما در میان جنیان از دنیا رفت و به من
سفارش کرد تا به خدمت شما برسم و دستور شما را به دست آورم اینکه نزد شما برای گرفتن آمده ام تا چه
دستور فرمایی ؟ امام علی فرمود : تو را به تقوا و پرهیزگاری دعوت می کنم و سفارش می کنم که بازگردی و در
میان جنیان به جای پدرت باشی و تو را به عنوان نماینده ی خودم در میان آنها منصوب می کنم. عمرو رفت و طبق
وظیفه ی خود جنیان حکومت کرد.


حکیمه دختر امام کاظم (ع) می گوید : برادرم حضرت رضا (ع) در انبار هیزم ایستاده و آهسته می گفت من
کسی را در آن جا غیر از حضرت رضا (ع) نمی دیدم تا اینکه به آن حضرت عرض کردم : با چه کسی گفت و گو
می کردی؟ امام رضا فرمود : این شخص عامر زهرانی (از بزرگان جن) است نزد من آمده و سوال می کند و از
برخی شکایت می نماید.
حکیمه : مولای من! دوست دارم سخن او را بشنوم.
امام رضا : اگر تو سخن او را بشنوی تا یک سال (بر اثر ترس و هراس) تب می کنی.
حکیمه : در عین حال دوست دارم صدای او را بشنوم.
امام رضا : بشنو!
حکیمه : من گوش دام صدایی مانند سوت شنیدم و تا یک سال به تب مبتلا گشتم.


به سند صحیح از مقداد بن اسود کندی روایت شده که روزی در خدمت حضرت علی (ع)
بودم که آن بزرگوار به من فرمود : برو و شمشیرم را بیاور! وقتی شمشیر را به حضرت دادم
آن را روی زانوی خود نهاد واز زمین بلند شد و به سوی آسمان رفت تا جای که از چشمانم
ناپدید شد هنگامی که نزدیک ظهر شد امیرالمومنین _ آن حاکم زمین و آسمان _ را دیدم که
به پایین می آمد تا اینکه به زمین رسید در حالی که از شمشیرش خون می چکید! عرض کردم
ای مولا کجا بودی؟ حضرت فرمود : در ملا اعلی میان دو طایفه خصومت بود. میان آنان رفتم و
خصومتشان را برطرف کردم عرض کردم : ای ولی الله مگر امر ملا اعلی با شماست؟ آن مقرب
درگاه رب ودود فرمود : ای مقداد ! من حجت خدا بر مخلوقات در آسمانها و زمین هستم و در
آسمانها هیچ فرشته ای قدم از قدم بر نمی دارد مگر به اذن من. سپس فرمود : ساکنان
آسمانها فرشتگان هستند و ساکنان هوا طایفه یی از جنیان که پرواز می کنند و ساکنان
روی زمین ادمیان و ساکنان زیر زمین سرکشان شیاطین هستند.چون دو طایفه ی جن در
طبقات هوا دشمنی داشتند من به فرمان خداوند حاضر شدم و میان آنان صلح برقرار کردم.


در شهر حله مردی بود که به تقوا و قرائت قرآن مشهور بود روزی ناگهان پرتاب سنگ به
خانه ی او آغاز شد به طوری که حتی از روزنه های پنجره ها سنگ به درون اتاق می افتاد
بدون اینکه کسی آنها را ظاهرا بیندازد این قضیه فورا به همه جای شهر حله منتشر و همه به
تماشای آن خانه می رفتند حتی خود من هم رفتم و جریان را از نزدیک دیدم که از روزنه ها سنگ
می آید ولی سنگ انداز دیده نمی شود حتی صاحب خانه مجبور شد در منزل دیگری زندگی نماید
و هر چه دعا و تعویذ می نوشت و در خانه می نهادند نتیجه نداشت سرانجام به فکر افتادند تا
جنیان را به حق امیرالمومنین قسم دهند لذا صاحب خانه به اندرون خانه رفت در حالی که هیچ
کس را نمی دید گفت : قسم به خداوند! اگر از من دست بر ندارید شکایت شما را به حضرت علی
(ع) می کنم.
به محض گفتن این جمله پرتاب سنگ قطع شد و دیگر اثری از این رفتار و آزار دیده نشد.


یکی از تاجران یهود بعد از شهادت حضرت علی (ع) با چشمانی اشک آلود در کوفه برای آن حضرت عزاداری
میکرند و با آواز رسایی می گفت : ایی مردم! صدسال از عمرم گذشته و هیچ گاه عدالتی را مشاهده نکردم
مگر در یک ساعت! جمعیتی که از مردم در اطرافش جمع بودند علت گریه و ساعت عدل را جویا شدند.
مرد تاجر گفت : چندی قبل مال التجاره خود را به بیابان (مجن) که در نزدیک کوفه است رساندم و آن مکانی
است ترسناک و مشهور بوده که جنیان در آنجا سکوت دارند. ناگهان گرد و غباری آشکار شد و تمام مال و ثروتم
از نظرم ناپدید گردید و من با حالت افسردگی یکه و تنها وارد کوفه شدم و در آن هنگام پیرمردی را دیدم بسیار
نورانی و چون مرا غمگین و ناراحت دید به سرعت به سویم آمد و با چهره ی گشاده به من فرمود : ای برادر تو
را چه شده است؟ او اصرار بسیار نمود و من سرگذشتم را برایش بیان کردم یکباره اظهار داشت همراهم بیا!
وقتی به آن بیابان رسیدیم او جلوتر حرکت نمود. او جنیان را احضار کرد و تمام مال و اموال را باز پس گرفت و
سپس با هم به کوفه روانه شدیم. آنگاه به من فرمود : می خواهم با تو شریک مساعی کنم و اجناست را در
معرض فروش بگذارم و سپس پول آنها را تو دریافت کن! ای مردم! او پس از اینکه مال التجاره ی مرا فروخت
پولش را به من داد و من هر چه کردم تا به او حق الزحمه یی بدهم قبول نکرد و خود را نیز معرفی ننمود در
حالی که دارای مقام رفیع رغامت و خلافت بود!


از امام صادق (ع) سوال شدکه آیا خطابات وارده در شرع شامل کفار هم می شود؟ امام (ع) فرمودند:
آری خداوند متعال هنگامی که ملائکه را امر کرد تا آدم را سجده کنند هم ملائک مورد امر خداوند بودند
و هم ابلیس. ابلیس در آسمان همراه با ملائکه بود و خداوند را عبادت می کرد و ملائکه گمان می
کردند که ابلیس نیز از جنس آنهاست در حالی که از آنها نبود. وقتی خداوند ملائکه را در مقابل آدم (ع)
به سجود امر کرد حسدی که در قلب ابلیس بود ظاهر شد و به همین خاطر او سجده نکرد. در این
هنگام ملائکه فهمیدند که ابلیس از جنس آنها نیست.
از امام (ع) پرسیدند چگونه امر به سجده شامل ابلیس هم شد در حالی که او از ملائکه نبود؟ امام
(ع) فرمود : خداوند قبل از خلقت آدم (ع) در زمین مخلوقاتی را آفرید که ابلیس بر آنها حکومت می کرد
آنها در زمین فساد می کردند و خونها را می ریختند و پروردگار را معصیت می کردند تا اینکه خداوند به
ملائک دستور داد تا آنها را بکشند. ملائک نیز همه آنها را کشتند و ابلیس را به اسارت گرفتند و با خود
به آسمان بردند.ابلیس با ملائکه بود و خداوند را عبادت می کرد تا این که خداوند حضرت آدم (ع) را
خلق کرد.


در خبر است : در شب هفدهم ماه مبارک رمضان که پیغمبر (ص) به معراج تشریف برد و همه جا را دید
و در همان شب مراجعت فرمود . صبح آن شب شیطان خدمت آن سرور آمد و گفت : یا رسول الله شب
گذشته که به معراج تشریف بردید در آسمان چهارم طرف چپ بیت المعمور منبری بود شکسته و
سوخته و به رو افتاده آیا شناختی آن منبر را و متوجه شدید که از کیست!
آن حضرت فرمود: نمی دانم آن منبر از کیست و چر به چنین سرنوشتی دچار شده است؟
شیطان عرض کرد : آن منبر از من است و صاحب آن من بودم بالای آن می نشستم و ملائکه پای منبر
من حاضر می شدند از برای آنها راه بندگی حضرت منان را می گفتم ملائکه از عبادت و بندگی من
تعجب می کردند هر وقت که تسبیح از دستم می افتاد چندین هزار ملک بر می خاستند تسبیح را
می بوسیدند و به دست من می دادند اعتقاد من این بود که خداوند از من بهتر هیچ مخلوقی را خلق
نفرموده است و الان کسی از من بدتر و ملعون تر در درگاه احدیت نیست.
بازدید دیروز : 28
کل بازدید : 565732
کل یاداشته ها : 1051